Thanks For Smoking : )

ساخت وبلاگ
CYTOTOXIC PERSON HERE بعد از سه روز مریضی برگشته بودم سر کار و در اتاق بیماری که روی درش کوبیده بودند "خطر بیولوژیک" زیر یک خروار گان و دستکش و عینک و دو ماسک و روپوش ایمنی از تب میلرزیدم. بیمارم خر خر کنان میگفت که زنش چطوری ناغافل توی آشپزخانه مرده و چند روز طول میکشد تا کسی برود در خانه را خراب کند و جسد را پیدا کند. من از شدت گرمای آفتابی که مستقیم از شیشه ها پشتم را میسوزاند عرق میریختم و دستهایم طوری رعشه میکردند که نمیتوانستم سر دستگاه تیمپانو را وصل کنم. بهش میگویم اوه متاسفم و خدابیامرزتش و روحش شاد و غرین آرامش و چیزی نمانده که خودم کف اتاقی با خطر بیولوژیک غش کنم. توی دلم میگوید فقط یک چکاپ عادی باش ولی یک چکاپ عادی نبود. گوش راست بی مقدمه کر شده بود و من میخواستم بنشینم روی زمین و گریه کنم. نمیدانم چرا اینها را اینجا مینویسم ولی امروز از آن روزهایی بود که خیلی زیاد بود. همه چیز خیلی زیاد و غیر واقعی و گرم روی پوست بیمارم فشار می آورد. از در که درآمدم از شدت گرما نمیتوانستم نفس بکشم مثل دیوانه ها روپوش را کندم و پیرمردی از گوشه سالن چپ چپ ورندازم میکرد. توی دستشویی دستانم را که میلرزید مثل لیدی مکبث در کابوسهای شبانه اش میسابیدم و به خودم میگفتم خواهش میکنم غش نکن. یکم دیگر تحمل کن. توی ماشین ولو شدم و پنجره را کشیدم پایین. نسیم خنک که از پنجره وزید تو نفسم را باز کرد. برای ه نوشتم که فردا که دیدمت میشود بی هیچ حرفی 5 دقیقه تمام من را محکم بغل کنی؟ احساس میکنم این روزِ سخت از زیر پوستم پاک نمیشود. نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۲ساعت ۱۰:۳ ق.ظ توسط "شقایق صداقت"| | Thanks For Smoking : )...ادامه مطلب
ما را در سایت Thanks For Smoking : ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6theburninggiraffe3 بازدید : 33 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 0:03

میخواهم برایتان از چیزهای مختلف حرف بزنم. مثل یک خاطره نویسی روزانه. این نافرمانی بسیار برایم خوشایند است چون این چند ماه میگفتم هرکسی یک کلمه هم غیر از وضعیت سیاسی ایران بنویسد و حرف بزند گه خورده است. ولی این سبکسری را حالا دوست دارم و اتفاقا فکر میکنم که مثل اسیری هستم که رها شده و جلوی چشم زندانبانی که شکنجه اش میکرده راست راست راه میرود و تحقیرش میکند.میخواهم برایتان از حسی حرف بزنم که عاشقش هستم. از نفرت. به نظرم به جا ترین و منطقی ترین تفکر بشریت است. حتی وقتی میگویند بی دلیل از کسی متنفری اگر به ته ته افکارت نگاه کنی همیشه یک دلیلی هست. مثل عاشق شدن نیست که گاهی بی منطق و اغلب قاطی با دستمالی های بیرحمانه روانی است؛ یا احساس علاقه مندی مثلا به فامیل که در حقیقت یک تفکر تصنعی است و فکر میکنم باید دوستشان داشته باشی چون فامیلت هستند بدون اینکه دوستشان داشته باشی در حالیکه اغلب آنها آدمهای خیلی خیلی بدی هستند.نمیدانم میفهمید چه میگویم یا نه. ولی وقتی به کسی نگاه میکنی که دوستش داشتی یا فکر میکنی که دوستش داشتی ، (مثلا کسی که مجبورت میکند وقتی که لارنژیت داری و صدایت قطع شده فریاد بزنی!!) و میبینی که گذاشتی این شخص با مغز کوچک و فرهنگ نداشته و 0% نرخ مطالعه در سال از تو سواستفاده روانی بکند، تمام پرده ها از سالها * abuse کنار میرود و همه چیز مقابل چشمت آشکار میشود و رادیو میخواند : Now it's Christmas, war is over... و میبینی که نفرت به نرمی و سپیدی و مهربانی توی قلبت پر میکند و اشکهایت را پاک میکند و حالت را خوب میکند.میخواهم بگویم که من میمیرم برای این نفرت. و کاش میتوانستم بگویم که از همه آدمهای دنیا متنفرم ولی گاهگاهی پیرمرد و پیرزنهای نازنینی بیمارم هستم که نمیتوانم ا Thanks For Smoking : )...ادامه مطلب
ما را در سایت Thanks For Smoking : ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6theburninggiraffe3 بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 21:38

حالایم را نگاه نکنید ولی به امشب نوشته های فیسبوکی قبلترم نگاه میکردم، سالها پیش و شعرها و نوشته هایی انتخاب میکردم که بعد ده سال هنوز هم لوث نشده اند(ونمیشوند تا وقتی که مردم همچنان از شازده کوچولو نقل قول میکنند) و بعد نشسته ام و فکر میکنم که چظورمن هیچوقت خیلی خاطرخواه نداشته ام و حالا فکر میکنم که عموم مردم واقعا بی سلیقه اند. نوشته شده در شنبه پنجم شهریور ۱۴۰۱ساعت ۸:۴۷ ب.ظ توسط "شقایق صداقت"| | Thanks For Smoking : )...ادامه مطلب
ما را در سایت Thanks For Smoking : ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6theburninggiraffe3 بازدید : 101 تاريخ : شنبه 16 مهر 1401 ساعت: 9:12

امشب از آرشیو سال یک دانشگاه همدان شروع کردم و حسابي یاد خاطراتی کردم که فكر میکردم فراموششون کردم و باورم نمیشد که به محض خوندنشون اون صحنه ها میومدم جلو چشمم!خلاصه اومدم و اومدم و رسیدم به این جمله که در مورد اون نوشته بودم:انگشتانت را به خاطر میاورم که مرا آنگونه لمس میکردند که دوست میدارم. آرام، نرم و به ندرت!اَي خِداااا! و اگه شما به اندازه من با اون به ندرت آخر حال نكردين ببخشيد ولي از هنر سررشته اي نداريد Thanks For Smoking : )...ادامه مطلب
ما را در سایت Thanks For Smoking : ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6theburninggiraffe3 بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 17 خرداد 1401 ساعت: 9:29

بیمار موقع خداحافظی دستهایم را میگیرد و میگوید:.You're a little nice thing to cuddleمن قلبم از غصه دارد میترکد ولی سعی میکنم لبخند بزنم. برای اینکه این زیباترین توصیف از منست و از زبان بیمار مسنم آمده. برای اینکه بیمار مسنم آلزایمر شدیدی دارد و داد میزند و پرخاش میکند و هیچ چیزی را به جز شوهرش به یاد نمی آورد. برای شوهرش که غمگین است و کنارش نشسته و دستهایش را گرفته. هر دو در این سن هنوز خوش پوش و زیبا هستند. نمیتوانم جوانیشان را به ذهنم نیاورم. جذاب و خندان. چه کسی دستهای مرا در پیری میگیرد؟ من دستهای چه کسی را در پیری میگیرم؟ مردم این روزها به احمقانه ترین چیزها در رابطه فکر میکنند و من فقط فکر میکنم آیا کسی هست که در 80 سالگی من را به مطب دکتر ببرد؟ من نمیتوانم به جوانی بیمار مسنم فکر نکنم و غصه نخورم. به اینکه به چه چیزهایی میاندیشد و چقدر زیبا بوده و آیا با بارانی زردش، با غرور از کوچه های کوچک میگذشته و به "با شکوه پیر شدن" فکر میکرده؟به بیمار مسنم یک کلوچه جایزه میدهم. کلوچه ای که جایزه من بود و رویش نوشته بود"تو فوق العاده ای" ولی میخواهم آنها آنرا داشته باشند. هم او و هم همسرش. به آنها نگاه میکنم که سلانه سلانه از مطب خارج میشوند و منشیم میگوید قلبش از غصه دارد میترکد. نوشته شده در دوشنبه دوم خرداد ۱۴۰۱ساعت ۱۱:۱۵ ق.ظ توسط "شقایق صداقت"| | Thanks For Smoking : )...ادامه مطلب
ما را در سایت Thanks For Smoking : ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6theburninggiraffe3 بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 17 خرداد 1401 ساعت: 9:29

تو زندگی یا باید کاملا با استعداد بود یا کاملا بی استعداد. حد وسط قابل قبول نیست. حد وسط خطرناکه. نه اونقد بی استعدادی که بتونی با بیغی خودت توجه احمقا رو جلب کنی و نه اونقدر با استعدادی که آدم باهوشی بهت توجه کنه.

هیچی بدتر از متوسط بودن نیست. تو میانه بودن. نصفه بودن. کامل نبودن. شک داشتن. بشنوی و کارای عامه رو تو ذهنت نقد کنی ولی کسی نباشه نقدتو ازت بپرسه.

.

.

.

میخوام فرار کنم./

 

Thanks For Smoking : )...
ما را در سایت Thanks For Smoking : ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6theburninggiraffe3 بازدید : 128 تاريخ : سه شنبه 9 ارديبهشت 1399 ساعت: 6:52

توی تختم اینور و اونور میشم. مثل همه شبهای دیگه خوابم نمیبره. ساعتو نگاه میکنم. دقیقا 01:01 دقیقست. یکهو دلم تنگ میشه. میشینم فکر میکنم لعنتی من که اینهمه دلم برات یه ذره شده. یعنی تو یه خورده دلت واس Thanks For Smoking : )...ادامه مطلب
ما را در سایت Thanks For Smoking : ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6theburninggiraffe3 بازدید : 136 تاريخ : سه شنبه 9 ارديبهشت 1399 ساعت: 6:52

من برای خیره شدن به عمق چشات دنبال یه بهونه میگشتم. من برای اینکه بدون خجالت پیشت بزنم زیر گریه دنبال یه بهونه میگشتم. من برای اینکه از دهنم در بره که دلتنگت میشم دنبال یه بهونه میگشتم. من نگاهت میکرد Thanks For Smoking : )...ادامه مطلب
ما را در سایت Thanks For Smoking : ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6theburninggiraffe3 بازدید : 165 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 22:58

چقدر باید دوست داشته باشی که بتونی بهش بگی عشق؟

 

من تموم زندکیمو با این فکر بودم که این احساسی که دارم میگذره، و این عشق نیست. عشق بزرگتره. باشکوه تره. عاشق نیستم. فقط دلم میشکنه.

میترسم که آخرش بفهمم که همه این احساسا همون عشقی بوده که میگن. که یه روز کسیو همینقدر دوست داشته باشم و بفهمم این ته عشقه. که دیگه چیز بیشتری نیست. که دیگه آخرشه.

که اینها همه اسمشون عشق بوده.

Thanks For Smoking : )...
ما را در سایت Thanks For Smoking : ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6theburninggiraffe3 بازدید : 164 تاريخ : جمعه 14 تير 1398 ساعت: 19:22

دوست دارم یه فیلم بسازم ازین یک هفته ای که گذشت. که چطوری شروع شد. و چه کارایی کردم. با یه دلشکستگی خیلی بزرگ شروعش کنم. روز اولو نشون میدم که جلوی غریبه ها گریه کردم و تو اتوبوس گریه کردم و توی تختم Thanks For Smoking : )...ادامه مطلب
ما را در سایت Thanks For Smoking : ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6theburninggiraffe3 بازدید : 165 تاريخ : جمعه 14 تير 1398 ساعت: 19:22